سنگر آسمانی

سنگر آسمانی

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

 

اول - من و خواهر کوچکم و اکبر ،برادر و خواهرهای تنی هستیم که بنده متولد سال 59  ، خواهرم حمیده خانم متولد سال 61 و اکبر متولد سال 63 هستند که ما دو خواهر و سه برادر دیگه هم داریم. تا وقتی اکبر بچه بود ما بیشتر هوای او رو داشتیم اما از وقتی یکم سن و سال دار شد هم حکم برادر بزرگتر ما رو داشت و هم بیشتر به فکر ما بود شاید وقتی مسئله ای برای ما پیش می آمد زودتر از پدرمون اکبر خودش را به ما می رساند.

 

دوم - به خاطر جدایی پدر و مادرم ناراحت بود اما هیچ وقت نپرسید و نپرسیدیم که چرا جدایی صورت گرفته یعنی به خودمون اجازه نمیدادیم که بپرسیم.اکبر مثل ما مهر مادری ندید  چون  7 ساله بود که پدر و مادرم از هم جدا شدند و ما فقط با پدرمون زندگی می کردیم.

پدرم ازدواج دیگه ای هم داشتند اما اکبر بیشترین احترام رو برای نامادریمون قائل بود و همیشه ایشون رو حاج خانم صدا می کرد  همیشه می گفت آبجی حاج خانم خودش از همه گرفتارتره به این نگاه نکنید که با بابا ازدواج کرده.

 

سوم - مرام و معرفتش رو از همون بچگی به همه ثابت کرده بود ،پدر و مادرم همیشه دید دیگه ای به اکبر داشتن یادم نمیاد پاشو پیش پدرم دراز کرده باشه . مامانمو خیلی دوست داشت اما واقعا عاشق پدرم بود آخرین باری که راهی مامورت به سمت سوریه شد برای خداحافظی پیش پدرم اومد انگار می دونست آخرین ماموریته که میره ، فصل زمستان  بود و هوا سرد، پدرم کمر درد داشت که اکبر رفت خونه ی خودش و کمربند پشمیش رو برای پدرم آورد و بعد از خداحافظی به آخرین ماموریتش رفت.

 

چهارم - نقطه ی آشناییش با بسیج مسجد امام رضا(علیه السلام) با  رسم همیشگی مسجد یعنی برپایی زیارت عاشورا در صبح جمعه ها برای دانش آموزان بود 10 ساله بود که بسیج بچه ها رو اردوی مشهد می برد ، با وجودی که در خانواده ی ما سفرهای تک نفره و جدا از خانواده و در سن کم تقریبا محال بود اما با اصرارهای اکبر پدرم اجازه داد تا این سفر رو همراه بچه های مسجد باشه و این شروع فعالیت های اکبر در پایگاه بسیج بود.

 

پنجم - به نماز جماعت خیلی مقید بود همیشه نمازهاش رو تو مسجد و به جماعت می خواند از وقتی با بچه های مسجد مانوس شده بود از این طریق با هیئت لثارات الحسین که محفل بسیجیان ولایی،مخلص و ولایتمداره آشنا شد و کم کم یکی از اعضای ثابت هیئت شد و من فکر میکنم در تکمیل شخصیت اکبر شرکت در هیئت نقش اساسی داشت.

 

 

 

 

 

 

 

سنگر آسمانی
۳۰ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

نوشتن از شهید آن هم شهیدی که تمام هستی اش ، یعنی جانش را به کف دست گرفته و  به میدان رزم آن هم در این عرصه ی دیپلماسی آمده ، سخت است.

چگونه می توان از اندیشه ی شهید در باب شهادت و آرزوی شهادتش  سخن گفت در حالی که با وجود جنایات آشکار گروهک و فقط گروهک تروریستی داعش هنوز عده ای در جمهوری اسلامی یا در جریان اخبار نبرد سوریه و شام نیستند و یا حتی به عنوان مسلمان با دیدن تصاویر حمله ی وحشیانه ی رزیم گرگ صفت و کودک کش صهیونیستی به مردم مظلوم و بی دفاع در سرتاسر دنیای خاکی لب از لب برنمیدارند تا حداقل حمایت زبانی بکنند، بگذریم از اینکه ما چگونه میخواهیم و اصلا تصمیمان درمورد نحوه ی رفتارمان با خانواده ی شهید چیست ؟

راستی محمد باقر که زمان شهادت پدرش فقط دو ماه داشت و  اکنون به تاریخ 27شهریور ماه سال  93 تقریبا 10 ماهه است پس از اینکه به سن جوانی برسد در این بحران زمانی پدرش را چگونه می شناسد و بهای نداشتن پدر را چگونه برایش جبران می کنند؟ اگر از زمان زبان گرفتن و "بابا "گفتنش بگذریم ، بی پدری با کدام آرمان برایش تفسیر می شود؟

 

حال که ما بی همسفر شدن یک همسر را در این زمین خاکی نادیده گرفته ایم و از آن به عزت شهید دمی نمی زنیم و گریزی به از دست دادن معشوقی که سرنوشتش ظاهرا فقط به  2 سال اما در اصل یک عمر از زندگی یک زن گره خورده است می زنیم  ...

برای تسلای دل خود  بر آن شدیم تا طبق فرمایش مولایمان امام خامنه ای (روحی له الفداه) یاد و خاطره شهید بزرگوار، فدایی حضرت زینب (سلام الله علیها) شهید اکبر شهریاری را با نقل خاطرات ایشان توسط خانواده ی معزز و گرامیشان زنده نگه داریم امیدواریم بتوانیم حق شهید را در نقل خاطرات ادا کنیم و به فرمایش مولایمان عمل نماییم و مقبول امام عصر (ارواحنا له الفداه) قرار گیریم...

 

سنگر آسمانی
۲۹ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

سنگر آسمانی
۰۶ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر